گشت مرا شوق سرودن هوا
وحی ز افلاک شد: ای بینوا!
خیز و سرایش بنما شعر ناب
شعر تر محکم پر پیچ و تاب ...
گفت نظامی که:" چرا وزن من؟
آدم چورمنگ(!) سر و پا خفن!
وزن من و عشق به هم بسته اند
عاشق و معشوقهی دل خسته اند
گر تو سرایش بکنی شعر خویش
می شود این قلب من خسته ریش
هان! به تو از کی به دلت عشق بود؟
قلب سیه، چشم کدر ،دل کبود!
دور شو و دور، سر خویش گیر
ول بکن این شعر، نگشته است دیر..."
حال من زار به کل اخذ کرد
حق کپی رایت، همه نقض کرد
حس سرایش زدلم پر گرفت
حال، به قوطی شدن از سر گرفت!
خسته و بی حال چو ول کردمی
باز سراغم بگرفت او دمی
گفت:" ببین آدم بی چشم رو
من بکشم نیک ز هر ماست مو
اسم مرا زیر همین ثبت کن
شعر مرا بار دگر ضبط کن!
سر به تهش، نقل از این بنده بود
جز دو- سه بیتی که ضعیفش نمود!
خوب حواست بنما جمع و جور
بنده همین دور و برم، پیش حور!"
ما چه بگوییم مر این پیر را؟
پیر دهد ماهیتا گیر را!
نظامی!
سلام . قشنگ بود . حال کرندندیدیم
سلام! باقلوا ! قطاب ! باحال بود ها ! منو لینک کن جون من!
واقعا ادبیات ما فقط شما رو کم داشت که به حمد الهی شما دارید خودتون رو می رسونید...
آرمین تو معرکه ای ...خیلی قشنگ بود ...مرسی بابت لینک :)
مینا [email | web]
آرمین تو معرکه ای ...خیلی قشنگ بود ...مرسی بابت لینک :)
پنج شنبه 15 بهمن 1383 در ساعت 05:10am
-----------------
معرکه بودن و قشنگ بودن ، ربطی به لینک دادن داره؟؟؟؟
- لابد داره دیگه!
باید بلد باشی ربطش بدی اگه بخوای میشه ....اما تو نمیخوای موضوع اینه ... من دیگه خسته ام میدونی تو که باید خوب بدونی ...نه ببخشید تو نبودی رضا بود که میدونست باید برم بهش بگم که تموم شد
where are you??