رهایی...

ساعت 7 صبح با زنگ تلفن از خواب پریدم ... دیدم اسماعیل امینی پیغام داده که :

 

عمران صلاحی رهایی یافت – تشیع صبح چهارشنبه بیمارستان توس

 

ای خدا ... چی شده؟ ... آقای امینی که با من شوخی ندارد که ...؟!

 

* * *

 

ساعت 9 صبح جلوی بیمارستان توس، جماعتی جمع شده بودیم، اعلام کردند مراسم فردا از جلو خانه هنرمندان است ...

 

همه بهت زده ...

 

یکی میگفت قرار بود هفته دیگر مقدمه برای کتاب من بنویسد ...

دیگری میگفت میخواستم بیایم مجله کارش داشتم ...

 

من هنوز باورم نمیشود ...

 

هر کاری میکنم باورم نمیشود ...