خانه عناوین مطالب تماس با من

آقای او

آقای او

جدیدترین یادداشت‌ها

همه
  • هه!
  • منوچهر احترامی هم رفت ....
  • هندوانه
  • نوکیا!
  • حکایت 1
  • حکایت 4
  • از گرانی ...
  • اعتراف
  • در ذکر مصیبت!
  • رهایی...
  • مگر مریضی؟!
  • [ بدون عنوان ]
  • [ بدون عنوان ]
  • ماشالله...
  • [ بدون عنوان ]

بایگانی

  • خرداد 1392 1
  • بهمن 1387 1
  • دی 1386 1
  • آذر 1386 1
  • شهریور 1386 1
  • تیر 1386 1
  • اردیبهشت 1386 1
  • دی 1385 1
  • آبان 1385 1
  • مهر 1385 1
  • مرداد 1385 1
  • تیر 1385 1
  • خرداد 1385 4
  • اردیبهشت 1385 1
  • بهمن 1384 1
  • آذر 1384 1
  • آبان 1384 2
  • تیر 1384 3
  • خرداد 1384 1
  • اردیبهشت 1384 3
  • فروردین 1384 3
  • اسفند 1383 5
  • بهمن 1383 10
  • آبان 1383 2
  • مهر 1383 6
  • شهریور 1383 5
  • مرداد 1383 5
  • تیر 1383 4
  • خرداد 1383 7
  • اردیبهشت 1383 5
  • فروردین 1383 1
  • اسفند 1382 2
  • بهمن 1382 3
  • آذر 1382 4
  • آبان 1382 3
  • مهر 1382 2
  • مرداد 1382 1
  • تیر 1382 7
  • خرداد 1382 6

آمار : 317348 بازدید Powered by Blogsky

عناوین یادداشت‌ها

  • تفسیر پنج‌شنبه 22 آبان‌ماه سال 1382 22:08
    جبهه مشارکت : باید برای رهایی از بن بست فعلی به تفسیر مردمسالارانه از قانون اساسی متوسل شد. قانون اساسی : بینیم بااا... تفسیر مردم سالارانه ۱: بینیم به معنای ببینیم است و در نتیجه ما باید قبل از هر چیزی نظر مردم را ببینیم ! تفسیر مردم سالارانه ۲: باااا... اشاره به پدر و بزرگتر میکند ... مردم هم که ولی نعمت ماهستند پس...
  • سند راهبردی توسعه مملکت دوشنبه 19 آبان‌ماه سال 1382 23:11
    مقدمه: این سند به خدا خیلی مهم است. بند ۱ : مملکت باید در عرض ۲۰ سال آینده به یک مملکت پیشرفته حرف گوش کن مامانی تبدیل بشود. تبصره ۱ : اگر مملکت پدرسوخته نتوانست ظرف ۵ سال به این هدف برسد فقط ۱۵ سال دیگر وقت دارد. تبصره ۲ : اگر مملکت پدرسوخته نتوانست ظرف ۱۰ سال به این هدف برسد فقط ۱۰ سال دیگر وقت دارد. تبصره ۳ : اگر...
  • [ بدون عنوان ] دوشنبه 5 آبان‌ماه سال 1382 22:27
    سلام... من هنوز متاسفانه زنده ام ! مطلب هم مینویسم اما تنبلی ام می آید تایپش کنم ... اون قدیم ها یادش بخیر روی ایکس پی آفیس داشتم از بیخ تایپ میکردم اما الان دوباره برگشته ام به عهد نو سنگی ... از خصوصیات عهد نوسنگی هم تنبلی است ! بنابراین مطالب همان جوری روی کاغذ میمانند و اینجا سرو کله شان پیدا نمی شود .... ایکس پی...
  • بیخ شنبه 5 مهر‌ماه سال 1382 22:22
    به نام خدا " بیخ " یک روز بحران بیخ پیدا کرد ، بیخ ناجوری هم پیدا کرد و از بخت بد یک جای هم بیخ پیداکرد که نمی توانست راحت به هرکسی بگوید فلان جایم بیخ پیداکرده ام ! خلاصه هرچه نشست و فکر کرد به راه حل خوبی نرسید و دست آخر تصمیم گرفت برود پیش آقای او و از او کمک بخواهد .... * * * آقای او گفت : این جوری که نمی شود که...
  • بازگش{او}دزیلا ۲ شنبه 5 مهر‌ماه سال 1382 22:15
    باتوجه به ترمیم دوباره پیغام گیر سایت من دوباره برمیگردم...حتما....
  • لعنت بر این شانس! چهارشنبه 15 مرداد‌ماه سال 1382 20:12
    دست به هر چه می زنیم خاکستر می شود....هر چه صبر کردیم تا مگر این بلاگ به اصطلاح آسمانی حالش خوب بشود نشد که نشد.... آقا ما نیستیم...همان بر می گردم پرشین بلاگ ! خدا حافظ !
  • جامعه عادی دوشنبه 23 تیر‌ماه سال 1382 02:39
    یک روز آقای او همین جوری الکی به سرش زد که برود بیرون از خانه ، توی جامعه ، ببیند چه خبر است بلکه یک چیز جذاب پیدا کند . برای همین هم بلند شد و زنگ زد به سوم شخص مفرد تا باهم بروند توی جامعه قدم بزنند ( پاورقی : خود او می گوید دختر خاله ام است راست و دروغش پای خودش !) سوم شخص مفرد اول از این پیشنهاد خیلی کیف کرد اما...
  • باب چهارم در فوائد خاموشی چهارشنبه 18 تیر‌ماه سال 1382 12:26
    توضیح : به باب چهارم رسیدم دیدم که ای دل غافل این خاموشی چه قدر فایده ها دارد....بنابراین یک مدتی در کف بودم و هیچی نمی توانستم بنویسم ! (این از دلیل غیبت!) من هر وقت که کم بیاورم از خود سعدی مایه می گذارم ُ الان هم کم آورده ام (البته نه آن جوری ها ... یک چیز های در باره باب پنجم در عشق و جوانی نوشته ام که رویم نمی...
  • ادامه باب پنجم! پنج‌شنبه 12 تیر‌ماه سال 1382 21:19
    یکی را از ملوک عرب حدیث مجنون لیلی و شورش حال او بگفتند که با کمال فضل و بلاغت سر در بیابان نهاده و زمام عقل از دست داده . بفر مودش تا حاضر آوردند و ملامت کردن گرفت که در شرف انسان چه خللی دیدی که خوی بهایم گرفتی و ترک عشرت مردم گفتی ؟ گفت : کاش آنان که عیب من می جستند گیف( gif )ت ای دلستان بدیدندی یاکه پیغام ها و خط...
  • باب پنجم در عشق و جوانی پنج‌شنبه 12 تیر‌ماه سال 1382 03:40
    یکی را از علما پرسیدند که یکی با ماه روییست در خلوت نشسته و درها بسته و رقیبان خفته و نفس طالب و شهوت غالب ، چنانکه عرب گوید التمر یانع و الناطور غیر مانع ، هیچ باشد که به قوت پرهیز گاری ازو به سلامت بماند؟ گفت : اگر از مه رویان بماند از بدگویان نماند! شاید پس کار خویشتن بنشستن ..........لیک نتوان زبان مردم بستن! (این...
  • باب اول در سیرت پادشاهان جمعه 6 تیر‌ماه سال 1382 19:24
    حکایت شیادی صورت همی تراشید ، یعنی از حزب اینم ، کروات همی انداخت که از حزب آنم و مقاله ای در اینترنت نمود که فراجناحیم و از هر دو حزب گریزانم و پیش ملک برد . نعمت بسیارش فرمود و اکرام کرد تا یکی از ندیمان حضرت پادشاه که در آن سال از سفر دریا آمده بود گفت : من اورا در قبرس دیدم که با استکبار مذاکره می کرد ، معلوم شد...
  • اینترنت چهارشنبه 4 تیر‌ماه سال 1382 17:09
    امتحان شبکه دارم...گفتم بیام ببینم این اینترنت اینترنت که استاد میگه چیه...(والله به قصد درسی آمده ام !)...چیز باحالیه ها...نه!
  • باب دوم در اخلاق درویشان دوشنبه 2 تیر‌ماه سال 1382 01:52
    حکایت یک شب با توری همه شب رفته بودیم و سحر در کنار بیشه ای خفته . روشنفکری که در آن سفر همراه ما بود ناگاه نعره ای برآورد و راه بیابان گرفت و یک نفس آرام نیافت . چون صبح شد گفتمش آن چه حالت بود ، گفت دیدم که بلبلان به نالش در آمده اند روی درخت و کبکان در کوه و غوکان در آب و بهایم در بیشه ، اندیشه کردم مروت نباشد همه...
  • نظر خواهی چهارشنبه 28 خرداد‌ماه سال 1382 00:23
    نظر دادن خیلی سخته؟ خوب لااقل بنویسید خیلی مزخرف می نویسی که دلم خوش باشه که لج چهار نفر رو در آوردم ! (راستش اینها را امروز به آقای زروی نصرآباد (ملانصرالدین) نشان دادم کلی انتقاد کرد....! گفتم ببینم شما نظرتان چه بوده که آنهم این جوری بود! مرسی )
  • او افشا میکند یکشنبه 25 خرداد‌ماه سال 1382 20:33
    من یک گروهی را می شناسم که توی کار ربات ساختن و اینجور چیزهاست و از شما چه پنهان یک کارهای هم تاحالا انجام داده اند و گوش شیطون کر اگر ضد انقلاب(یا انقلابیون...چه می دانم همه چی فعلا قر و قاطی شده) اجازه بدهند یکی دوتا قرار داد هم دارند می بندند و ... (خوب این از تبلیغ !) یکی از قرار دادهای که این گروه دارند برایش دست...
  • فصل امتحانات پنج‌شنبه 22 خرداد‌ماه سال 1382 16:42
    از قدیم گفته اند یا خربوزه(وبلاگ) نخور (ننویس) یا وقتی خوردی(نوشتی) پای لرزش هم بنشین.... حالا (به قول عمران صلاحی) حکایت ماست... اصلا می دانید چیه... من قرار نیست به روزمرگی بیفتم و چرندیات صادر کنم فقط می خواهم کار فرهنگی کنم و داستان بنویسم بنابراین خیلی طبیعی که دیر به دیر به روزکنم ... پای لرزش هم می نشینم همین...
  • دار غیر فانی یکشنبه 18 خرداد‌ماه سال 1382 14:57
    داستان : یک روز آقای او همین جوری الکی تصمیم گرفت دارفانی را وداع بگوید و مرحوم شود. او قبلا هم از این کار ها کرده بود و برای تنوع دست به یک سری کارهای محیر العقولی زده بود که نگو و نپرس ، اما سابقا خیلی راحت از تمام آن ماجرا ها جان سالم به در برده بود و این بار قصد داشت به خاطر همان تنوع جان سالم به در نبرد ببیند چه...
  • گاو چهارشنبه 14 خرداد‌ماه سال 1382 12:09
    بنام خدا داستان - غلط کرده شاخ درآورده مگر شهر هرت است! مش حسن با ترس و لرز گفت : خوب گاو است دیگر ارباب...شاخ در می آورد! ارباب فریاد زد : گاو است که گاو است...مگر هر خری باید برود برای خودش شاخ در بیاورد ؟ شاید رفته باشد از تعجب شاخ درآورده باشد ...مگر چه خبر است که یکی برود شاخ در بیاورد ؟ می دانی اگر خبر به مرکز...
  • سلام به همگی! سه‌شنبه 13 خرداد‌ماه سال 1382 01:47
    دوخط وبلاگ می نویسم.اقتدا به باقی دوستان.به جهت خالی نبودن عریضه.قربت الی الله . الله اکبر..... قول می دهم زود شروع کنم....منتظر داستانهای کوتاه طنز باشید....
  • 109
  • 1
  • 2
  • 3
  • صفحه 4