یکی را از ملوک عرب حدیث مجنون لیلی و شورش حال او بگفتند که با کمال فضل و بلاغت سر در بیابان نهاده و زمام عقل از دست داده . بفر مودش تا حاضر آوردند و ملامت کردن گرفت که در شرف انسان چه خللی دیدی که خوی بهایم گرفتی و ترک عشرت مردم گفتی ؟ گفت :
کاش آنان که عیب من می جستند گیف(gif)ت ای دلستان بدیدندی
یاکه پیغام ها و خط تو را توی وب لاگ من بخواندندی!
تا حقیقت معنی برصورت دعوی گواه آمدی . فذالک الذی لمتننی فیه. ملک را در دل آمد جمال لیلی مطالعه کردن تا چه صورت است که موجب چندین فتنه ، بفرمودش طلب کردن . با اینترنت در احیای عرب بگردیدند و IP کش نمودند و بدست آوردندو پیش ملک در صحن سراچه بداشتند . ملک در هیات او نظر کرد ، شخصی دید سه فام، باریک اندام[ و سیبیلو !] در نظرش حقیر آمد ، به حکم آنکه کمترین خدام حرم او به جمال ازو در پیش بودند و به زینت بیش . مجنون به فراست در یافت گفت : از دریچه یاهو مسنجر باید با او چت کردن تا سر باحالی او بر تو تجلی کند !
بی اکانتان را نباشد درد ریش جز به یاهویی نگویم درد خویش!
گفتن از زنبور بی حاصل بود بایکی در عمر خود نا خورده نیش
(نسخه : گفتن از چت رووم بی حاصل بود با یکی نا کرده چت در عمر خویش!)
تا تو را حالی نباشد همچو ما حال ما باشد تورا افسانه پیش !