مهدی استاد احمد در آخرین مطلب وبلاگش چند تا بیت خشک و خالی نوشته و خیال کرده من بلد نیستم!

«غلام آن سبک روحم که با من سر گران دارد
دو چشمانی چو ماکسیما دماغی چون ژیان دارد!

«همه عمر بر ندارم سر از این خمار مستی»
که هدر نموده ام من همه آبرو دو دستی!

«دانی چه گفت مرا آن بلبل سحری؟»
خیلی خری بنشینی سهمی اگر نخری!
اشتر به سهم خودش در حالت است و طرب
گر سهم نیست تو را کژ طبع جانوری!

این یکی هم برای کم کردن روی آقای اوثانی به نقل از خرنامه(ارگان رسمی حزب خران):

با مدعی مگویید اسرار این خریت
تا بی خبر بمیرد در عین آدمیت!

الو گل آقا نام ستونی بود که مرحوم پورثانی سالها در هفته نامه می‌نوشت. اگرچه گاهی اوقات ضرورتهای اجتناب ناپذیر کار مطبوعاتی کمی از جذابیت های این غالب کم میکرد اما از لابه لای سطور همان موارد هم می‌شد قدرت و نکته پردازی نویسنده را به روشنی دید.
 برای هفته نامه سالگرد گل آقا که قرار است تا چند وقت دیگر منتشر بشود کار نوشتن این ستون به من محول شده بود:

-     آقای ولایتی فرموده اند که بهتر است اصول گرایان اصلاح طلب و اصلاح طلبان اصول‌گرا باشند... به نظر شما اینجوری یک کمی قاطی-پاتی نمیشود؟

-     راستش را بخواهید نمیدانم ... لابد قاطی-پاتی شدنی که شما میفرمایید یک سری حسن و منفعت هم دارد دیگر ... نظر خودتان چیست؟

-          جان؟ ... نه خیر بنده نظر خاصی ندارم .... بوق... بوق... بوق

-          ای بابا این خواننده هم که دچار توهم توطئه بود که ... چرا قطع کرد!؟

 

 

-          سلام ... من گالیلئو گالیله هستم و از برج کج پیزا خدمتتان زنگ میزنم...

-          به به ... سلام علیکم آقای گالیله ... بفرمایید...

-     خواستم بگویم که علی الظاهر یکی از کاندیدا های ریاست جمهوری شما ممنوعیت تحقیقات اتمی را جنایتی در حد محاکمه بنده اعلام فرموده اند...

-          جدی؟ ... بنده نشنیده بودم ...

-     بله ... اما خواستم این نکته را خاطر نشان کنم که بنده در انتهای آن محاکمه جفت پاهایم را که توی یک کفش کرده بودم، خودم شخصا، از آن تو در آوردم و با همان دو تا پا هم بعد از جلسه محاکمه صحیح و سالم رفتم سر خانه و زندگی ام ...

-          خوب؟ ...

-          خوب هیچی دیگر ... گفتم بگویم مگر اینکه شما مراقب جفت پاهایی که توی یک کفش فرو رفته‌اند باشید ...

-     ای آقا ... ما از این جور جفت پا ها زیاد داریم ...تجربه نشان داده که خودش خود به خود ردیف میشود، بلکه هم بهتر بشود ... شما نگران نباشید ...


 

آقای اوثانی

برای اینکه از این به بعد متهم به دزد ادبی نشوم تصمیم گرفتم با دعوت از آقای اوثانی کار نقل قول ها را به ایشان بسپارم و در اینجا فقط چرندیات مربوط به خودم را بنویسم.
ضمنا چون این آقای اوثانی با هیچ کدام شما آشنایی خاصی ندارد ( علی رغم لینک هایی که به جهت اثبات عکس قضیه به همه داده است!) و در ضمن بیشتر از بنده و شما مجله توفیق خوانده است قبل از ورود به وبلاگش بهتر است با خودتان کمی مشورت کنید و کنار بیایید ... از ما گفتن بود!