حق التحریر

من حق التحریر بچه ها گل آقا که توی پاکت است و می دهند دست این علی زراندوز کم حافظه تا به من بدهد را معمولا با دردسر می گیرم ( حالا همچین زیاد هم نیست ها ... منتها علی می گذارد توی کشوی میزش و فراموش می کند و چند ماه می گذرد تا من یادش بیاورم و بگیرمش!)
این بار این قضیه با یک قضیه دیگری هم قاطی شده بود . علی به خاطر آن یکی قضیه روی دستش ضربدر گذاشته بود تا فراموش نکند اما باز هم فراموش کرده بود.

این را نوشتم و روی میزش گذاشتم:

خدمت آن جناب ذی الضبدر ( صاحب ضربدر منتها با گرایش وزنی-قافیه ای!)
آنکه پاکت بود کشوش اندر

نکته ای خوب و دلنشین و مهم
می نمایم به موقع از خود در

سر ماه است و موقع درو است
ندهد کشت بنده آیا بر؟*

----------------
پاورقی : * بنده بعضی چیزها را که می خواهم بگویم نه که ماخوذ به حیا هستم کشش میدهم الان هم خواستم دو بیتی بگویم سه بیتی از آب در آمده است!


می بینید چه می کشم من از دست این علی زراندوز کم حافظه!



 

جنس برتر

یکی از بچه ها میگفت : ما مرد ها جنس برتر هستیم.
من هم گفتم: نه خیر ما مرد ها جنس خر تر هستیم چون زودی باورمان میشود جنس برتر هستیم !

البته قرار شد جایی این حرف را مطرح نکنیم چون به پرستیژمان بر می خورد... نمی دانم چرا دارم این را اینجا می نویسم ... بگذارید به حساب بی سوژگی! 

حکایت

خانه ای را شنیدم که کوتاه بود و یک طبقه و حقیر و دیگر خانه های کوچه بلند و خوبروی. باری بنگاهی محل بکراهت و استحقار درو نظر می کرد. صاحب خانه به فراست استبصار به جای آورد و گفت: ای ممد آقا! کوتاه محکم به که دراز نا مستحکم. نه هرچه به قامت مهتر به قیمت بهتر. الشاة نظیفة و الفیل جیفة.

 

آن شنیدی مهندسی دانا

ساخت آن جا برای خود کلبه

 

منتها آن برادر معمار

زیر آوار برج خود شد له؟

 

ممد آقا بخندید و ارکان بنگاه بپسندیدند و معماران درس ناخوانده به جان برنجیدند.

 

تا مرد سخن نگفته باشد

عیب و هنرش نهفته باشد

 

هر پیسه گمان مبر نهالی است

باشد که پلنگ خفته باشد!

 

شنیدم که آن محله را زلزله ای صعب بلرزاند و جمله خانه های کوچه ویران کرد. چون امداد رسانان اهالی محل را از زیر آوار نجات دادند  اول کسی که به سخن در آمد ممد آقا، صاحب بنگاه، بود که به صاحب خانه یک طبقه می گفت: خانه تو هم که خراب شد. گفت: خانه من زیر آوار برج های همسایه بماند وگرنه پرپای می ماند!