گریز از مرکز - 2

 

 مرد مسنی که به "سین‌" گفت "شین‌"

بانگ بزد لال ز دنیا نرین

ماشین ما با صلواتی بلند

بدرقه شد غلغله در ره فکند

ختم چو شد دومی و سومی

تا تن لرزان منار جم جمی(!)

یک نفر آمد بغل من نشست

شیشه افکار مرا زد شکست

همسفری لاغر و پرچانه بود

کله او یک طرف شانه بود

بود کمی مردنی و شیره ای

کارت به کف، شیره ای جیره ای!

بست به صد حیله دهان مرا

تا بکشد شیره جان مرا

گفت گهی از خود و گاهی ز من

گاه ز قم گاه ز رم گه عدن

گه ز یمن گه ز یسار و یمین

گاه ز فردوسی و ابن یمین

گاه ز بیگانه و گاه از "تانیش"(1)

" من ده دیه بیلمزیدیم آز دانیش!"(2)

شوفره وقتی سخنش را شنفت

زیر لب آهسته ددم وای گفت!

بیسکویتش دادم و گفتم بخور

تا نزند دیگر از این بیش قر

بیسکویت خشک مرا خرت و خورت

زیر فک افکند و سپس داد قورت

خورد و به کلی نفسش تازه شد

چاک دهان لنگه دروازه شد

شیطونه می‌گفت " تیکیم آغزینی"(3)

تا که بگردد خفه این فین فینی

گردن او بود چو زرافه ای

تا که رسیدیم دم کافه ای

بنده کشیدم نفس راحتی

یافته بودم به خدا نعمتی

جست زدم قاطی مردم شدم

از نظر همسفرم گم شدم

درد گرفت از سخنش " ساق سولوم"(4)

آی آقا شوفر " سنه قوربان اولوم!"(5)

 

ادامه دارد ....

 

-----------------

پاورقی:

1 – تانیش = شناخته شده

2 - من ده دیه بیلمزیدیم آز دانیش (Man da diya bilmazidim aaz daanish) = من هم که نمی‌توانستم بگویم کمتر حرف بزن!

 

3 – تیکیم آغزینی = دهانش را ببندم( بدوزم)

4 – ساق سولو‌م = چپ و راست من ( اینجا تلمیح به یک بیتی از مولوی دارد!)

5 – سنه قوربان اولوم = قربانت بروم