یک داستان در سه اپیزود بی ربط

(اگر سه اپیزودش به هم مربوط بود بیشتر متعجب می‌شدید؟ نه؟)

 

1

یک روز سردبیر محترم مجله، آقای او را صدا کرد و گفت: شما به علت اینکه چند وقتی است همه اش داری چرت و پرت سر هم می کنی و هیچ موضوع قابل توجه سیاسی یا اقتصادی یا اجتماعی و یا حتی " وغیره ای " را مد نظر خودت قرار نمی‌دهی و به جایش آب می بندی توی این پرونده ماه، اخراجی!

آقای او هم شروع کرد به دفاع کردن از خودش و گفت: پرونده ماه یک چیز ذهنی و تخیلاتی است و مطمئنا کاغذی نیست که با آب گرفتن تویش خیس و خراب بشود و به نظر من می‌شود تویش همه چیز، از جمله آب، گرفت و ...

اما بعد از دفاعیات مبسوطی درباره رابطه کارد و پنیر و آب و پرونده و روابط ذهنی و تخیلاتی، آقای او به شدت اخراج شد!

 

او که بی کار شد تنها راه جلو پایش را فرار مغز ها دید. اصولا همان طور که می‌دانید بیکاری یکی از علل عمده فرار مغز هاست و در کل هر کسی که بیکار بشود اولین کاری که می‌کند این است که فرار مغز ها می‌کند، تازه آقای او هم که کم الکی نبود و برای خودش رزومه کاملی داشت. روی همین اصل بار سفر به دیار غربت بست و رفت آن ور آب ها تا بلکه آن طرف بتواند به دور از غرض‌ورزی ها، برای خودش پرونده‌ی ماه آبدار بنویسد.

 

 

2

آقای خارجکی پرسید: شما گفتی سیاست مداری؟

آقای او جواب داد: نه آن جوری البته، اما خوب یک جورای دیگری، بعله هستم ...

آقای خارجکی دوباره پرسید: پس بالاخره سیاست مداری یا نه؟

آقای او دلش را به دریا زد و گفت: بعله ... هستم ...

آقای خارجکی سرش را خاراند و گفت: من نمی‌دانم این کشور شما چطوری است که همه سیاست مدار هایش فرار مغز ها می‌کنند، نمیدانم چه کسی پس دارد آنجا را می‌چرخاند... ( شانتاژ تبلیغاتی فوق اثر آن آقای خارجکی با همکاری آن آقای اوی خائن است و بنده بی تقصیرم! ... پدرسوخته هنوز پایش به آنجا نرسیده شروع کرده است - توضیح صاحب این قلم)

آقای خارجکی بعد از اینکه از سر دلسوزی یک آه بلند کشید و سرش را سه چهار بار تکان داد ادامه داد: ما اینجا برای شما یک کار بیشتر سراغ نداریم که بتوانید در آن مشغول شوید، آن هم راه اندازی یک کانال تلوزیونی ماهواره ای است، می توانید این کار را بکنید؟

آقای او کمی فکر کرد و پرسید: می‌شود مطالب آبدار تویش نوشت؟ ... آخر من متخصص مطالب آبدار هستم. دکتر هستم ...

آقای خارجکی هم گفت: نوشتن که خوب البته یک کمی فرق می‌کند ... اما همه کاری می‌شود کرد ... خودتان امتحان کنید ... دکتری هم می‌شود کرد

 

 

3

به نقل از "message archive" یاهوو مسنجر آقای او:

 

Sardabir majale: Salam! … Khobi?

Mr. He: Salam … mammon …

Sardabir majale: agha …ye soaal … ramze movafaghyatet chiye?

Mr. He: ey baba … kodom movafaghyat agha …

Sardabir majale: baba shekaste nafsi nakonid dige … az vaghti kanale shoma rah oftade froshe majale tanze ma nesf shode !

Mr. He: dige shoma nagid dige … chera hich kas mano dark nemikone … in kanal siyasiye na fokahi … albate vaghti khodam omadam onja mifahmid hamaton …

Sardabir majale: albte .. albate … ma dar on roze moood  inja montazere shoma hastim … vaghti omadid hatman matalebe aab dare tono toye majale edame bedid … 

Mr. He: … maskhre mikonid?

Sardabir majale: nababa … jedi migam … shoma yeki az eftekharate tanz pardazi hastid … ma montazereton hastim … ma be shoma iman darim …

Mr. He: ras migid? … jon mamaneton … rast migid?

Sardabir majale: are baba … chera maskhre konam … daram migam ke … forooshe majale ma nesf shode ba khatere karaye bozorge shoma … aslant shor o neshat be jamee bargashte … hame shangol shodan…nemidini inja che khabare…

Mr. He: baz goft … baba man siyasat madar shodam inja … chera hich kas mano dark nemikone … aslant ghahr …GHAHR GHAHR TA ROZE GHIYAMAT … aslan rooze moood ham ke hala injori shod nemiyam hale hamaton gerefte beshe …

Mr. He: khodafez!

Sardabir majale: ey baba … mage man chi goftam ….

Sardabir majale: alo?

Sardabire majale :<ding>

Sardabire majale:

Sardabre majale:

 

 

 

پایان!