یکی از زاهدان در بیشه زندگی کردی و برگ درخت خوردی. پادشاه به حکم زیارت به نزدیک وی رفت و گفت: اگر مصلحت بینی به شهر اندر برای تو مقامی بسازم که فراغ عبادت از این به دست دهد و دیگران هم به برکت انفاس شما مستفید گردند و به صلاح اعمال شما اقتدا کنند.
گفت: بع...
وزیر فیلسوف جهاندیده حاذق که با پادشاه بود گفت: می گوید نع!
پادشاه لختی بیاندیشید و سپس فرمود تا کبابش کنند و به بخوردندش تا عبرت سایر زاهدان برگ خوار باشد!
شیخ پشمینه پوش خوش مزه
خوردنش بهتر است و end ثواب
بر سر سفره اش مراقب باش
تا ننوشی به روی گوشت شراب!
|