حق التحریر
من حق التحریر بچه ها گل آقا که توی پاکت است و می دهند دست این علی زراندوز کم حافظه تا به من بدهد را معمولا با دردسر می گیرم ( حالا همچین زیاد هم نیست ها ... منتها علی می گذارد توی کشوی میزش و فراموش می کند و چند ماه می گذرد تا من یادش بیاورم و بگیرمش!)
این بار این قضیه با یک قضیه دیگری هم قاطی شده بود . علی به خاطر آن یکی قضیه روی دستش ضربدر گذاشته بود تا فراموش نکند اما باز هم فراموش کرده بود.

این را نوشتم و روی میزش گذاشتم:

خدمت آن جناب ذی الضبدر ( صاحب ضربدر منتها با گرایش وزنی-قافیه ای!)
آنکه پاکت بود کشوش اندر

نکته ای خوب و دلنشین و مهم
می نمایم به موقع از خود در

سر ماه است و موقع درو است
ندهد کشت بنده آیا بر؟*

----------------
پاورقی : * بنده بعضی چیزها را که می خواهم بگویم نه که ماخوذ به حیا هستم کشش میدهم الان هم خواستم دو بیتی بگویم سه بیتی از آب در آمده است!


می بینید چه می کشم من از دست این علی زراندوز کم حافظه!