یک تذکره دیگه.... بقیه تذکره ها را هم می توانید در مجله وزین بچه ها گل آقا بخوانید که این شماره اش کولاک شده است !

آن دختر شرینی فروش ، آن بازیگر فیلم های پر فروش ، آن برنده نقش دوم برای فیلم جهیزیه رباب ، آن عاشق فیلم های پر پیچ و تاب ، آن صاحب چندین سیمرغ بلورین ، آن رفیق کلاه قرمزی و پسر خاله و بلکه هم دیجیمون ها و چوبین ، آن خانم بدون شیله پیله و ریا ، فاطمه معتمد آریا ، روسری آبی بود و عینک دودی بود و ریحانه بود و همسر بود و دست آخر هم یکی بود یکی نبود !

 

 

گویند چون باقی مشایخ با تئاتر شروع کرد پس به جدال شد و تحفه ها برای گمشدگان برد و جهیزیه برای رباب ساخت و به برهوت شد و ریحانه شد و همسر هنر پیشه شد و همین طور می رفت تا دست آخر  افسانه شهر جنگی شد .

و تا اکنون که هست هیچ عارف نیست که بفهمد چه طور شد که این طور شد !

 

گفت : در هنر نان نیست . و گفت : در هنر ماست نیست . و گفت در هنر نفت نیست و چه نیست و چه نیست . و گویند ایرج طهماست ، حمید جبلی را به این خاطر پسرخاله کرد که در جواب فاطمه گوید : چی ... چی گفتی ... ؟!

 

گفتند : چرا با اصحاب مطبوعات زیاد مصاحبت نکنی تا تیراژشان فزون گردانند و  عکس تو پستر کنند و مصاحبتت چاپ نمایند و خوانندگان کیف کنند . گفت : کنیم ! ،  گفتند : نکنی که ما مصاحبت از تو کم دیده ایم ، گفت : ما کنیم ، اصحاب مطبوعات مشکل دارند که مرا در خارجه پیدا نمی کنندم که کجایم . و این گفت و به فرودگاه بشد و سوار هواپیما شد و تا شروع تصویر برداری فیلم بعدی بازنگشت !

 

در حق اوست که گفته اند اگر کوک نباشد که هیچ و گرنه یک کاراته بازی می شود که نگو !

 

او را پرسیدند از حقیقت سیمرغ بلورین ، گفت خوب چیزی است ، آن قدر دارم که شاید کارخانه تخم سیمرغ بلورین راه بیندازم !

 

گفت راز سیمرغ در ده چیز است : جهیزیه رباب و دیدن سراب و خواندن کتاب و حضور در  برهوت و سیر در هپروت و عروج به ملکوت و ریحانه و مسافران خانه به خانه و یک بار برای همیشه و  تیشه و ریشه و بیشه و همسر و هم ته !

گفتند این که 14 تا شد . گفت : و دهم آنکه در کار من فضولی نکنید ! همین که هست !