ادامه باب پنجم!

یکی را از ملوک عرب  حدیث مجنون لیلی و شورش حال او بگفتند که با کمال فضل و بلاغت سر در بیابان نهاده و زمام عقل از دست داده . بفر مودش تا حاضر آوردند و ملامت کردن گرفت که در شرف انسان چه خللی دیدی که خوی بهایم گرفتی و ترک عشرت مردم گفتی ؟ گفت :

 

کاش آنان که عیب من می جستند      گیف(gif)ت ای دلستان بدیدندی
          یاکه پیغام ها و خط تو را              توی وب لاگ من بخواندندی!

 

تا حقیقت معنی برصورت دعوی گواه آمدی . فذالک الذی لمتننی فیه. ملک را در دل آمد جمال لیلی مطالعه کردن تا چه صورت است که موجب چندین فتنه ، بفرمودش طلب کردن . با اینترنت در احیای عرب بگردیدند و IP کش نمودند و بدست آوردندو پیش ملک در صحن سراچه بداشتند . ملک در هیات او نظر کرد ، شخصی دید سه فام، باریک اندام[ و سیبیلو !] در نظرش حقیر آمد ، به حکم آنکه کمترین خدام حرم او به جمال ازو در پیش بودند و به زینت بیش . مجنون به فراست در یافت گفت : از دریچه یاهو مسنجر باید با او چت کردن تا سر باحالی او بر تو تجلی کند !

 

     بی اکانتان را نباشد درد ریش     جز به یاهویی نگویم درد خویش!  

      گفتن از زنبور بی حاصل بود          بایکی در عمر خود نا خورده نیش

(نسخه : گفتن از چت رووم بی حاصل بود      با یکی نا کرده چت در عمر خویش!)

        تا تو را حالی نباشد همچو ما       حال ما باشد تورا افسانه پیش !