ماشالله...

هر دم از این باغ بری میرسد ... تازه تر از تازه تری میرسد!

 

اول اینکه:

دیروز جلال خبر داد که "در حلقه رندان" را بی سر و صدا تعطیل کرده اند!

چهار تا هم لیچار بارم کرد که چرا عکس‌العمل نشان نمیدهید... چه عکس‌العملی نشان بدهیم آخر... نمیدانم خارش به چشم چه کسانی بود، ملت می‌خندیدند و چهار تا طنز پرداز هم به این بهانه می‌آمدند آنجا و همدیگر را می‌دیدند و ... لابد ما نمی‌دانیم ولی مثل اینکه تنها راه نشان دادن احساسات در این مملکت فقط گریه کردن است ... خوشحال هم باشی فقط مجازی اشک شوق بریزی!

پ ن : البته خبر غلط بود... حلقه همچنان دایر است!

 

و دوم:

من خیلی آدم با اطلاعاتی نیستم اما جسته گریخته هایی که خوانده و شنیده ام همگی نشان دهنده این است که "جوک" ساختن توی ایران، که یک مملکت "کثیر المله" است، به اندازه خود تمدن قدمت دارد. توی این چند هزار سال هر قومی برای قوم پهلودستی‌اش جوک ساخته و قوم پهلو‌دستی هم با ساختن جوک دیگری جبران کرده! ( می‌گویند مشرق زمین گاهواره تمدن است ... خیال می‌کنید جوک ساختن را اروپایی ها یاد ما داده اند؟ ... نه خیر... ما یاد آنها داده ایم!)

به تدریج هر قومی صاحب چند تا خصوصیت شده که به حق و ناحق توی جوک ها به عنوان پیشزمینه اصلی می آید – دکتر احمد اخوت چند مقاله خوب درباره ساختار جوک در سالنامه های گل آقا دارد، بخوانید – چیزی هم نیست که مختص به ما باشد، برای مثال انگلیسی ها اسکاتلندی ها را به همان شیوه توی جوکهایشان توصیف میکنند که ما اصفهانی ها را.

از طرفی ما یک سنت جالب دیگر هم در این زمینه داریم، که احتمالا اختراع برخی از نیاکان ما بوده، در زمانی که به مشکلی شبیه مشکل حال حاضر ما برخورد کرده بودند. شخصیت هایی مثل ملانصرالدین، بهلول، جوحی و ... عناصری هستند که آن بار پیشزمینه، که جوک لازم دارد، را بر دوش می‌کشند ولی اگر هم به لهجه خاصی صحبت کنند کارهایشان تمام و کمال منتسب به قوم صاحب آن لهجه نمی‌شود ( یعنی دلیلی ندارد بشود)....

در حقیقت شخصیت سازی در جوک ها این واقعیتی را دور میزند که میگوید: جوک سازی را نمی‌توان متوقف کرد! – این واقعیتی است که اگر قبولش نکنیم تا ابد هیچ روشی برای حل مشکل پیدا نمی‌کنیم...

 

این قضیه خیلی هم چیز خارق العاده ای نیست، دوستی داشتم که آذری بود و خیلی خوب جوک تعریف می‌کرد، یک بار که صحبت پیش آمد دقیقا همین حرف ها را زد و گفت: "ترکه"، که توی جوکها می‌گوییم، دیگر برای خودش یک شخصیت شده، ما کاری به باقی ترک ها نداریم!

یکی از وبلاگهای جوک هم کار جالبی کرده بود، به جای "ترکه" همه جا نوشته بود "غضنفر"! هیچ چیزی از جوک کم نشده بود و تازه کلی هم سوژه اضافه شده بود!

"غضنفر" آدمی بود که خصوصیاتش بسیار مهمتر از لهجه اش بود. در حقیقت جوکهای آن وبلاگ حول یک آدمی به نام غضنفر بود یا یک سری خصوصیات که بر حسب اتفاق لهجه ترکی داشت! – اصلا ترک بودنش در 90 درصد موارد مطرح نبود، ترک ها می‌توانستند اسمش را بگذارند "کامبیز" و همان جوک را به لهجه تهرانی برای هم نقل کنند و بخندند!

منتها بار روانی جوک ها حالا خیلی متفاوت شده بود، خصوصا برای یک آذری که کمی حساس است، جوکی که با "‌یه ترکه ..." آغاز شود کجا، جوکی که با "غضنفر یک روز..." آغاز شود کجا ...

 

نمیخواهم بگویم جوک ساختن برای همدیگر کار خوبی است، اما اگر واقع بین باشیم هیچ چیزی نمیتواند جلوی این موتور جوک سازی را بگیرد – خصوصا تا وقتی شنیدنش موجب خنده می‌شود -  تنها می‌شود واقعیتش را قبول کرد. فقط ما که نیستیم که، همه دنیا برای همدیگر جوک می‌سازند...  

 

به اینجا که رسیدیم، لابد حالا باید بگویم: بیایید به جای "یه ترکه..." از این به بعد بگوییم " غضنفر... "  منتها خوب می‌دانم که نمی‌شود این را گفت! چرایش هم ساده است! ... فقط می‌توانم بگویم: کاش آنقدر خوش اخلاق و متمدن بودیم که اصلا این مشکلات پیش نمی‌آمد و یا حداقل می‌شد با چنین ترفند‌هایی مشکل را تا حدودی بهبود داد ...

اما چه فایده ...

ولش کن اصلا ... بیخیال ...

 

( این مطلب هم شد در ستایش گذشتگان! ... همه زندگی ما شده تاریخ پرستی!)