مهدی استاد احمد در آخرین مطلب وبلاگش چند تا بیت خشک و خالی نوشته و خیال کرده من بلد نیستم!
«غلام آن سبک روحم که با من سر گران دارد
دو چشمانی چو ماکسیما دماغی چون ژیان دارد!
«همه عمر بر ندارم سر از این خمار مستی»
که هدر نموده ام من همه آبرو دو دستی!
«دانی چه گفت مرا آن بلبل سحری؟»
خیلی خری بنشینی سهمی اگر نخری!
اشتر به سهم خودش در حالت است و طرب
گر سهم نیست تو را کژ طبع جانوری!
این یکی هم برای کم کردن روی آقای اوثانی به نقل از خرنامه(ارگان رسمی حزب خران):
با مدعی مگویید اسرار این خریت
تا بی خبر بمیرد در عین آدمیت!
سلام
به به به
رسیدن به خیر آقای اوی عزیز
خدا نکنه آبرو تونو « هدر » بنمایید
نه بابا
مثل این که این آقا آرمین ما حسابی شاعر شده و از دست رفته و نثر زیباشو فعلا تعطیل کرده
شاد و سربلند بمونی و ایرونی
سلام
مطلبت جالب بود موفق باشی.....
سلام ...خوشگل بودن :)
چو خوردم سیر زان شیرین کلوچه
کبوتر بچه ای را کرد دنبال !
سلام
حالشو بردیم
حالا که اینطوره پس این دو کلومم ما بگیم: دل میرود ز دستم صاحبدلان خدا را ......ما انقلاب کردیم یا انقلاب ما را ؟
قطعا انقلابی در ادبیات ما در شرف وقوع است....
اینجا نگم کجا بگم؟
:)))))) عجب !!موفق باشید استاد !!:)))
وای خدایا این صفحه را تا آخر خواندم و حسابی خندیدم ! این مینمال نویس ها هم دلشون خوشه ها ! بیان اینجا را بخونن کیف کنن.