حکایت

خانه ای را شنیدم که کوتاه بود و یک طبقه و حقیر و دیگر خانه های کوچه بلند و خوبروی. باری بنگاهی محل بکراهت و استحقار درو نظر می کرد. صاحب خانه به فراست استبصار به جای آورد و گفت: ای ممد آقا! کوتاه محکم به که دراز نا مستحکم. نه هرچه به قامت مهتر به قیمت بهتر. الشاة نظیفة و الفیل جیفة.

 

آن شنیدی مهندسی دانا

ساخت آن جا برای خود کلبه

 

منتها آن برادر معمار

زیر آوار برج خود شد له؟

 

ممد آقا بخندید و ارکان بنگاه بپسندیدند و معماران درس ناخوانده به جان برنجیدند.

 

تا مرد سخن نگفته باشد

عیب و هنرش نهفته باشد

 

هر پیسه گمان مبر نهالی است

باشد که پلنگ خفته باشد!

 

شنیدم که آن محله را زلزله ای صعب بلرزاند و جمله خانه های کوچه ویران کرد. چون امداد رسانان اهالی محل را از زیر آوار نجات دادند  اول کسی که به سخن در آمد ممد آقا، صاحب بنگاه، بود که به صاحب خانه یک طبقه می گفت: خانه تو هم که خراب شد. گفت: خانه من زیر آوار برج های همسایه بماند وگرنه پرپای می ماند!

نظرات 5 + ارسال نظر
مهدی شنبه 30 خرداد‌ماه سال 1383 ساعت 12:12 ق.ظ http://mehdigital.persianblog.com

بالاخره خانه او زیر آوار برج های همسایه « بماند » یا نماند ؟!

میلاد عقلمندی خودمون شنبه 30 خرداد‌ماه سال 1383 ساعت 11:40 ق.ظ

بابا ایول ارمین خفن شناختی اره خودمم وبلاگتو از سالنامه پیدا کردم ...بابا ترکوندی منم یه ساله دوتا وبلاگ زدم بیا ببین ادرسشو مینویسم
musicsdownload.persianblog.com
parsanimate.persianblog..com

مسیح شنبه 30 خرداد‌ماه سال 1383 ساعت 05:52 ب.ظ http://aaddee.blogsky.com

سلام

خوب

مثل اینکه حسابی گیر دادی به شیخ اجل

خوش باشی و

سربلند بمونی و ایرونی

[ بدون نام ] دوشنبه 1 تیر‌ماه سال 1383 ساعت 11:23 ب.ظ

عجب جو حکایت نویسی و تیریپ قدیمی و اینا گرفته تو رو!

کتکله جمعه 30 بهمن‌ماه سال 1383 ساعت 01:19 ق.ظ http://katakalle.com

یه شوخی بی مزه!!!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد