بعد از اینکه هفته نامه گل آقا تعطیل شد ، تحریریه هفته نامه که در بالاترین طبقه ساختمان قرار داشت تبدیل شد به بخش هنری .
این بخش هنری از همان ابتدای کار فقط و فقط یک کار مند داشت و آن هم همین تورج خسروی خودمان بود ، با آن خنده های دوست داشتنی و خوش صدایش ، که تنهای می نشست توی آن سالن درندشت و خالی و کار خودش را میکرد .....
یک سلام گرم من باب ادب خدمت آن بنده تنهای رب
خدمت آن رهروی راه خدا آن رفیق گشته از یاران جدا
آن که در کل فارق از این خاک بود ساکن نزدیکی افلاک بود !
صاحب قلب رئوف و پر ز راز صاحب بی سبلت ریش دراز !
آنکه نقاشان چین از دست او گشته اند از بیخ و بن بی آبرو
می زند گاهی به زیر خنده ای خنده پر قدرت و توفنده ای
آنچنان که عرش آن پروردگار از پس موجش شود آوار و زار
بعد از آن هم جبرئیل و مبرئیل می شوند آواره چون یک عده ایل !
* * *
الغرض این قصه ها را ساختیم چون که نرد عشق او را باختیم
داده بودیمش یکی قول ردیف تا که یک کاری شود بالکل ردیف
آن ردیف اش که ردیف است اینچنین بیت قبلی را برو از نو ببین!
روی آن کارت کنم انواع کار می کنم آن را در این مصراع کار !
این هم از کار شما ای خسروی مصرع دوم : برای خسروی
خسروی هم شد ردیف و والسلام شعر ما هم می شود اینجا تمام !
زهلم الشعرا !
سلام با بلاگت کلی حال کردم میشه لینک یا لو گو من بزاری مرسی
سلام. تسلیت. حیف شد که رفت...
سلام و آفرین به این شاگرد ممتاز گل آقایی . تورج خسروی رو خوب دست انداختی ! آخ که یاد گل آقای عزیزمون به خیر. گرچه که من هنوز باورم نیست ...
سلام آرمین جان! بیتعارف، قشنگ بود! هر چند که بعید میدانم از کارهای جدیدت باشد و احتمالا از آرشیو پر و پیمانت انتخابش کردهای. میدانم که این روزها جای خالی استاد کم اذیتتان نمیکند. امیدوارم که غم از دست دادن گلاقا، حتی برای کوتاه مدت هم بی دل و دماغ و پژمردهتان نکند و همیشه سرحال و سرزنده باشید.
سلام آرمین جان
فکر کنم دفعه سوم یا چارمی که میام اینجا ولی مطمئنم دفعه اولی که کامنت میذارم
خیلی زودتر از اینا باید بهت سر میزدم ولی خب چه میشه کرد من به وبلاگ خودمم سر نمیزنم دیگه چه بسه به دیگران
هر موقع رفتم تو تمپلیتم لینکتو میذارم
قربانت و بای
یه شوخی بی مزه!!!