حکایت
شیادی صورت همی تراشید ، یعنی از حزب اینم ، کروات همی انداخت که از حزب آنم و مقاله ای در اینترنت نمود که فراجناحیم و از هر دو حزب گریزانم و پیش ملک برد . نعمت بسیارش فرمود و اکرام کرد تا یکی از ندیمان حضرت پادشاه که در آن سال از سفر دریا آمده بود گفت : من اورا در قبرس دیدم که با استکبار مذاکره می کرد ، معلوم شد این وری نیست و دیگری گفتا در جریده زنجیره ای عکس او با استکبار دیده ام که معانقة می کرد پس بدانستند که آن وری هم نیست و مقالة اش را نیز در سایت فلان دات کام در یافتند که از وی نبود . ملک فرمود تا بزنندش و نفی کنند تا چندین دروغ در هم چرا گفت . گفت : ای خداوند روی زمین یک سخنت دیگر در خدمت بگویم اگر راست نباشد به هر عقوبت که فرمایی سزاوارم . گفت : بگو تا آن چیست . گفت :
دبیری ز حزبی چو ماست آورد دو پیمانه آب است و یک چمچه دوغ
گر از بنده لغوی شنیدی مرنج جهان دیده بسیار گوید دروغ !
ملک را خنده گرفت و گفت : از این راست تر تا عمر او بوده باشد نگفته است . فرمود تا آنچه ماول اوست مهیا دارند و به خوشی برود !
حکایت
درویشی مستجاب الدعوه در بلاد ری پدید آمد ملک وقت را خبر کردند ، بخواندش و گفت : دعای خیری بهر مملکت کن . گفت : [...] گفت : [...] گفت : [...]!
[...................................]آزار [.............................]بازار
[...........................]جهانداری [...................]مردم آزاری
(زیر نویس :اگر درباره این حکایت فکر بد بکنید بنده مسئول آن نخواهم بود!)
سلام
وب لاگ جالبی داری
جالب بود
موفق باشی
به منم سربزن
یا علی
سلام دوست عزیز
واقعا عالی بود .
موفق باشی .
آزمایش می شود...یک ... دو ... سه ...ا...خوب پس صدا می آید...
آها...پس اینطور!
صدا که میاد ، حکایتت هم که باحال بود ، امتحانا هم که تموم شد ، منم که دارم اینجا نظر میدم ، دیگه چی می خوای ؟
سلام آرمین جان! متن دومت بسیار شفاف و گویا و واضح بود...همیشه همین طور بنویس که ما عذاب نکشیم!!!
سلام.
هــــــــــــــــــــــــــــــــا موضوع چیه
اینجاهم سانسور می کنی
ای والله
سلام آرمین جون
شرمنده داداش چنته داری؟
نداری لوله باز کن صاف بده
:)
سلام آرمین
جدی می گم : در این قالب خیلی خوب می نویسی از دیگر نوشتههایت قوی تر است.
سلام آرمین باهات کاری ندارم.خداحافظ
فعلا می گم خیلی قشنگ و جالب می نویسید اما بعدا نظرات سازنده تری خواهم داد.
یه شوخی بی مزه!!!