گاو

بنام خدا
داستان

- غلط کرده شاخ درآورده مگر شهر هرت است!
مش حسن با ترس و لرز گفت : خوب گاو است دیگر ارباب...شاخ در می آورد!
ارباب فریاد زد : گاو است که گاو است...مگر هر خری باید برود برای خودش شاخ در بیاورد ؟ شاید رفته باشد از تعجب شاخ درآورده باشد ...مگر چه خبر است که یکی برود شاخ در بیاورد ؟ می دانی اگر خبر به مرکز برسد که یک خری رفته سر خود ، از تعجب ، شاخ درآورده است چه بلای به سر ما می آورند ؟ ...
مش حسن سرش را انداخت پایین و دیگر هیچی نگفت ، بیچاره کلی ذوق کرده بود که گاواش شاخ در آورده ولی اصلا فکر نمی کرد که کار بدی کرده باشد...
ارباب گفت : حالا آن خره کجاست ؟
مش حسن جواب داد : گاو است قربان ، حالا هم توی طویله مش رحمان است...بیاورم شاخش را ببینید؟
ارباب فریاد زد : نه ...احمق! ...دیگر از این حرفها نزنی ها ... بدبخت خودت را توی دردسر می اندازی ها !... برو... برو اون خره را بیاور پاسگاه تا با گروهبان سرمدی تکلیفش را معلوم کنیم ... برو .

* * *
توی پاسگاه ،گروهبان سرمدی می پرسید،ارباب می نوشت...
- طرح و برنامه کی بود ها ؟
- ماء...ماء...
- می گوید خودمان ... بنویس ... پدرسوخته پررو...
- خیال می کند خیلی باهوش است... بدبخت...
- ماء ... ماء ....
- ما ما ما ، شما هیچ غلطی نمی توانید بکنید...
- حرف هایش بوی فکر های اشتراکی را می دهد ها ... شاید پدرسوخته کمونیست باشد ؟
- ماء .... ممماااااء...ماء
- نه... نمی دانم ... پدرسوخته درست حرف نمی زند که ...
- ماء ... ماء ...
- چه می گویی ؟
- ماء...
- عجب خری است ها ...
مش حسن که کنار دیوار ساکت و آرام ایستاده بود زیر لب گفت : گاو است ... گاو ...

* * *
بعد از باز جویی ، قرار شد گاو مش حسن برای جواب دادن به چند سوال برود مرکز، چند روز بعد خبرآمد که گاو مش حسن زندانی شده ، بعد خبر رسید که با قرار وثیقه آزاد شده و دنبال وکیل میگردد ، بعد یک مدتی روزنامه ها نوشتند که گاو مش حسن توی دادگاه کولاک کرده ، بعد از آن هم تا یک مدتی خبر های دادگاه داغ بود و هرکسی که از راه می رسید در باره آن حرف می زد ، و ....
گاو قهرمان مش حسن که آزاد شد و برگشت ، ارباب و گروهبان سرمدی هرچه گشتند نتوانستند مش حسن را پید تا به او تبریک بگویند....
مش حسن چند روز قبلش شاخ درآورده بود و از ترس فرار کرده بود توی بیابان !

پایان
نظرات 9 + ارسال نظر
مقاله بی سر ۲ چهارشنبه 14 خرداد‌ماه سال 1382 ساعت 12:13 ب.ظ http://sh2tg800.blogsky.com

موفق باشی
مرسی.!

بهرام چهارشنبه 14 خرداد‌ماه سال 1382 ساعت 12:30 ب.ظ http://dokhtaranekimiagar.blogsky.com

وبلاگ قسشنکی دارین به وبلاگ ما هم یه سر بزنین

عمو رضا چهارشنبه 14 خرداد‌ماه سال 1382 ساعت 12:45 ب.ظ http://amooreza.blogsky.com

لینکت را گذاشتم لینکم را بزار و گرنه ایشالا هک بشی

مرتضی پنج‌شنبه 15 خرداد‌ماه سال 1382 ساعت 12:50 ب.ظ http://raavi.blogsky.com

سلام عزی وبلاگ قشنگی داری دوست داشتی بگو بلینکیم

جعفر جمعه 16 خرداد‌ماه سال 1382 ساعت 09:18 ب.ظ http://yogi.blogsky.com

سلام
جالب و جذاب و خنده دار
امیدوارم موفق باشی
خوشحال می شویم به جمع ما بپیوندید
منتظر حضور سبز تان با شوخ طبعی خاص خودتان در بلاگ تعادل جسم و روان

سامان شنبه 17 خرداد‌ماه سال 1382 ساعت 11:33 ب.ظ

[ بدون نام ] شنبه 17 خرداد‌ماه سال 1382 ساعت 11:33 ب.ظ

سلام

محمد یکشنبه 18 خرداد‌ماه سال 1382 ساعت 04:50 ق.ظ http://khakestar.blpgsky.com

سلام آقای مهرجویی!

کتکله جمعه 30 بهمن‌ماه سال 1383 ساعت 01:24 ق.ظ http://katakalle.com

یه شوخی بی مزه!!!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد